گر از کرمت دهی مرا تسکینم

گر از کرمت دهی مرا تسکینم
از عالم فانی تن و جان بر چینم
دانی که مرا عمل چنان نیست شها
از دولت تو به درگهت مسکینم
1399.05.04 12:19 "یسار"

صبوری کن دمی ای نازنینم

صبوری کن دمی ای نازنینم
که از رویت گل بوسه بچینم
چو آید وقت دیدار من و تو
ز هجرانی دگر در دل غمینم
1399.05.04 11:58 "یسار"

همانی شد که میدانی، به جرم عشق زندانی

همانی شد که میدانی، به جرم عشق زندانی
شده دلهایمان یک دم ، نگاهی را که میخوانی
به گیسوی تو بر رستم ، من این پای گریزان را
که باشد بندی مویت، همان مویی که چرخانی
میان باد و بارنها، دویدی در میان گل
شده عاشق دل ویران، همان سبکی که میدانی
به کوه و جنگل و دریا، نشینم در کنار تو
ببویم عطر گلها را ، ز بوی روح و ریحانی
تو را محبوب خود سازم، مرا محبوب خود سازی
الا ای یوسف مصری ، دوباره شو تو زندانی
زلیخا کی رود از دل، اگر از دیده بگریزد
خدایش آورد یادت ، اگر یادش نمی خوانی
من آن مرغم که شد بسمل ، به پای عشق و هچرانت
همان دم که نگه کردی ، شدی در سینه زندانی

1399.05.04 11:48 "یسار"