سلام ای باد و باران بهاری در بهاران
سلام ای باد و باران بهاری در بهاران
سلام ای نور دیده شکوه کوهساران
سلام ای شبنم صبح به روی برگ گلها
سلام ای ابر تیره که سرشاری ز باران
ببار اینجا و آنجا به گلهای صحاری
که پرپر می شوند از ظلالتهای انسان
ببار ای ابر رحمت به تاریکی و ظلمت
که کرده تار و تیره جهانی را بدین سان
غمم گشته فزون از همه کوه و در و دشت
ز بارانِ سیاهی، ز مظلومی ایمان
جهانی را ببینید پر است از آتش و خون
که می نالد زن و مرد ز مرگ کودک جان
خدایا من صبوری از این غم کی توانم
که بشکافند دل هر گل لاله به بستان
۱۴۰۲.۰۸.۱۲. ۱۰:۳۴. "یسار"
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و چهارم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:58 توسط علی
|
دل مشغولی های روزمره باعث کدورت دل می شود. گاهی دل نوشته ای شاید غبار غم بزداید از این دل پر سودا