من سکوتت را چه نامم،
من سکوتت را چه نامم،
تا به فریادم رسی فریاد دل
در نگاهت چیست آخر
می برد با خود نگاهم را به هر جا در زمین
می نشاند در برت، در اوج استفهام خویش
با کدامین شوق شور انگیز باز
من نگارم تازه ای، از شعر و عرفان و غزل
تا بخوانی و به شوق آیی و سرمستم کنی
از صدای دلنشینی که درون سینه پنهان ساختی
یا به چشمان تو خورشید زمان
کی نگاهی می توان کردن ملازم لاجرم
تا که در تار شعاع نور زیبایت بسازی غرق نور
یا به بالایش بری، در کهکشانی ژرف و بالا نازنین
در سکوتم لحظه ای تردید نیست
زانکه در فریاد خاموش لبم
غنچه می روید به فردا با امید وصل خویش
عطر می افشاند از عمق وجود جان خود
تا بدانی در نسیم هر سحر
عطر و وبویت گشته آکنده به جان جان من
1399.09.30 13:35 "یسار"
       + نوشته شده در یکشنبه سی ام آذر ۱۳۹۹ ساعت 14:39 توسط علی
        | 
       
   
	  دل مشغولی های روزمره باعث کدورت دل می شود. گاهی دل نوشته ای شاید غبار غم بزداید از این دل پر سودا